نویسنده : میرزاسراج الدین حاجی میرزا عبدالروف
مقدمه: محمد اسدیان
تعداد صفحات : 392
زبان: فارسی
معرفی کتاب: کتاب سفرنامه تحف بخارا اثر میرزاسراج الدین حاجی میرزا عبدالرئوف شامل شرح خاطرات سفرهای وی است که در سال 1330 هجری قمری (یعنی کمی بیش از یک قرن پیش) به زبان فارسی و به لهجه بخارایی تحریر یافته و با مقدمه ای از محمد اسعدیان شروع می شود که در ابتدای کتاب شرح حال نویسنده از زبان خودش را آورده است. این سفرنامه از آن جا که، اطلاعات ارزشمندی از شهرهای ایران آن زمان، وضعیت اقلیمی، عمرانی، اجتماعی، مردم شناسی، و آداب و فرهنگ آن ها آورده است برای تدوین تاریخ محلی آن شهرها سودمند است.
میرزا سراج الدین-چنان که خود نوشته- از زمان کودکی به تعلیم خواندن و نوشتن مشغول می شود اما بعد ازمدتی به درخواست پدرش به کار صرافی روی می آورد اگرچه دوباره میل به خواندن و نوشتن نموده و زبان روسی و فرانسه را در اوان جوانی فرا می گیرد و بعد از آن هم در شعر مهارت اندکی یافته و در نحو و فقه نیز مدتی شاگردی نموده است، بعد از این امور وی به تجارت پنبه و ابریشم روی می آورد و کالاهای خود را از بخارا و فرغانه و خوقند به میلان ایتالیا و مارسی فرانسه می برد و همین امر باعث می شود تا با تحولات اروپا آشنا شود. به طور کلی میرزاسراج الدین سه مسافرت عمده داشت، نخستین سفرش به اروپا در پنجم آوریل 1902م بود که سفرش را از بخارا شروع و از آن جا به اسلامبول، صوفیه، بلگراد، بوداپست، وین، برلن، پاریس و لندن رفت و سپس در بندر مارسی به تجارت پرداخته و بعد از طریق اتریش و لهستان به روسیه می رسد و از مسکو مستقیما وارد وطن خود بخارا می گردد، این سفر شش ماه طول کشیده است. سفر دوم یک ماه پس از سفر اولش بود و از طریق عشق آباد عازم ایران و خراسان شد و پس از چند ماه به افغانستان رفته و در آن جا به دلیل ورود غیر مجاز به هرات 9ماه زندانی شد و پس از ثابت شدن بی بی گناهیش به بخارا بازگشت. سفر سوم میرزا سراج الدین 5سال طول کشید، این بار نیز پس از یک ماه و نیم اقامت و به دلیل اهانت از سوی کاردار حکومتی این شهر آغاز شد. در این سفر ابتدا تا افغانستان و نزدیکی هرات می رود ولی وارد این کشور نمی شود سپس عازم ایران شده، به منطقه ایلات ترکمن یعنی گوکلان وارد می گردد و سپس عازم گنبد کاووس و گرگان و بندر جز شده و از این بندر با کشتی از طریق کراسنودسک و باکو و بندر پهلوی و رشت به تهران می رسد و پس از مدتی اقامت در تهران که مقارن با نهضت مشروطیت بود، عازم هندوستان می شود و 25 روز در شهر دهلی اقامت کرده سپس مجددا وارد تهران می شود و پس از واقعه بمباران مجلس به گرگان رفته و سه ماه در این شهر اقامت کرده وبه کار طبابت مشغول می شود، آنگاه وارد شهر ساری شده و سه سال نیز در آن جا با نام دکتر صابر طبابت می کند و سرانجام به موطن خود بخارا بازگشته و ظاهرا بقیه عمر خود را در آن جا می گذراند.
میرزا سراج الدین در خاطراتش، تعجبات و تحیراتش را از آن چه که از پیشرفت و ترقی در اروپا دیده، با سادگی و بی پیرایه بیان می کند و به مقایسه اروپا و بخارا و سرزمین های دیگر می پردازد و تاسفش را از عقب ماندگی وطن خود و پیشرفت و ترقی اروپاییان نشان می دهد. وی علت عقب ماندگی مردم اش را در ظلم و ستم حکام و نداشتن علم و آگاهی ایشان می داند و از اینکه می بایست اروپا را با مردم باتربیت و ترقیاتش رهاکند و به وطن خود برگردد اظهار ناراحتی بسیار می کند اما وی ریشه ی عقب ماندگی وطن و بلاد اسلام را در مردم اش می داند و می گوید: «اگر بد هم باشد وطن ماست «کاله ی بد به ریش صاحب» عیب در وطن ما نیست، عیب به فرزندان او است که ناخلف و حق مادر را نمی داند. آبادی بت خانه زویرانی ما است
جمعیت کفر از پریشانی ما است
اسلام به ذات خود ندارد عیبی
هر عیب که هست از مسلمانی ما است
در جای دیگر سراج الدین می گوید: «خلاق عالم نعمت خود را به ما اهالی آسیا از هر جهت ارزانی داشته است ولی ما مردم قدر آن را نمی دانیم، اگر ماهم مثل اروپاییان علم و هنر می داشتیم از ما مردم غنی تر ملتی، و از ملک ما آبادتر ملکی به عالم نمی بود.
جمعی به جد و جهد گرفتند کام خویش
ما مردمان حواله به تقدیر می کنیم
سراج الدین خاطرات سفرهایش را از شهر فرغانه شروع کرده و به ترتیب به ذکراین شهرها می پردازد: خوقند، سمرقند، مرغیلان(مرغینان)، اندجان، تاشکند، اولیااتا و جیم کند، وی بعد از ذکر خاطرات این شهرها و ارائه ی شرحی از اوضاع اقلیمی، آب وهوا، بافت شهری و… مطالبش راجع به سفر فرنگستان و بازگشت به ایران و افغانستان و بعد از آن وطن خود بخارا را می آورد. شهرهایی که در این مسیر توصیف می کند، عبارتند از، کراسنودسکی، بادکوبه، تفلیس، باطوم، اسلامبول(استامبول)، تربزان(ترابوزان)، سمسون، بغاز بسفور، اسکدار، یلدوز، کوشک، بروسه و خداوندگار. نویسنده در ادامه شهرهای فرنگستان را به این ترتیب ذکر می کند: بلغاریه، شهر صوفیه، سربیه، بوده پسته(بوداپست)، وینه، استریا، برلن، پاریس، لندن، برن، مسیل، ورشو، مسکو، چارجوی، عشق آباد. بعد از طی این مسیر و ورودش به ایران، به معرفی این شهرها می پردازد: قوچان، مشهد، نیشابور، سبزوار، شیروان، بجنورد، جوین و تربت. میرزاسراج در مبحثی دیگر شهرهای افغانستان را به ترتیب اینگونه می آورد: هرات، کابل، بامیان، آی بیک، تاش قورغان، مزار شریف، ایالت ترکستان، بلخ، پته کیسر، کاگان. وی در سفر دومش به خراسان و افغانسان و سفر پنج ساله به ایران و هندوستان این شهرها را به این ترتیب معرفی می کند: پنج ده، یولاتان، سرخس، تورت کول، اورگنج، خیوه(خوارزم)، قزل ارواد، قاری قلعه، چندر، کوگلان، گنبد قابوس، جرجان(گرگان)، قان یوقمس، فندرسک، کمش تپه، استرآباد، شاهرود، بسطام، بندرجز(گز)، بندر انزلی، رشت، قزوین، تهران، شاه عبدالعظیم(ری)، قم، کاشان، اصفهان، شیراز، بندر بوشهر، بمبئی، حیدراباد دکن، دهلی، سمنان، دامغان، ساری، مازندران، بارفروش، آمل، اشرف. مولف بعد از ذکر این شهرها و خاطرات آن، حوادث ایران در زمان سلطنت محمد علی شاه تا ابتدای مشروطه کبیر و سلطنت دولت جدید و اغتشاشات داخلی را ذکر می کند که از این جهت، حوادث مربوط به مشروطیتش مهم است و می توان نوشته هایش را به عنوان ماخذ و سند مناسبی برای تحقیق اوضاع و احوال ایران در آن روزگار به حساب آورد.
از آن جا که اصفهان یکی از شهرهای مهم و اثرگذار در تاریخ ایران به حساب می آید، از این جهت سعی شده است خاطرات و توصیفات میرزاسراج الدین درباره ی این شهر ذکر شود. میرزاسراج الدین در تصویری که از اصفهان آن زمان ارائه می دهد، اصفهان را شهری پر از مسافر، کاروانسرا، چاپارخانه، گاری خانه، قهوخانه و دکان می داند، مردم اصفهان را مردمی زیرک و قابل ترتبیت خوانده و هوای اصفهان را چهارفصل دانسته و از شیرینی آب زاینده رود و دیگر چشمه ها و آبهای جاری، باغها، بوستانهای خرم، مسجدهای جامع، مدارس عالی، عمارات اعیانی قدیم و جدید، پارکهای جدید به شکل اروپایی، گل خانه ها، حوض خانه ها و راه آهن سخن می گوید و اصفهان را بهشت ایران می نامد. در جای دیگر از هوای طرب خیز و مشک بیز اصفهان می گوید:
در راه باد، عود بر آتش نهاده اند
یا خود در آن زمین که تویی خاکش عنبر است
میرزاسراج الدین، علاوه بر ذکر اوصاف مردم، طبیعت و آب و هوای شهر، از وجود صنایع دستی صفهان، آهن کاری، قماش بافی و معماری در آن جا خبر داده و شمشیر و اسلحه فولادی اصفهان را در دنیا مشهور می داند و می گوید در اصفهان حریر و کتان به مانند اروپاییان درست می کنند.
نویسنده سفرنامه، چون اهل بخارا بوده و با فرهنگ و سنت های زمان اقامت در ایران آشنایی کامل نداشته در بعضی مواقع پا را فراتر نهاده، مطالبی را نوشته که خالی از اشکال نیست و چون مسافری بوده که در آن برهه از زمان از ایران عبور کرده است وقایع را خیلی سطحی بررسی کرده و به متن و عمق جامعه و تحولات سیاسی چندان توجهی نداشته است، اما از آن جهت که اطلاعات ارزشمندی از شهرهای ایران آن زمان، وضعیت اقلیمی، عمرانی، اجتماعی، مردم شناسی، و آداب و فرهنگ آن ها آورده است برای تدوین تاریخ محلی آن شهرها مفید فایده است.
دکتر محمد اسدیان می گوید :این کتاب مستطاب که به زبان فارسی و به لهجه ی شیرین بخارائی تحریر یافته است در تعطیلات نوروز ۱۳۵۶ در کتابخانه ی دانشگاه پرینستون ایالات نیوجرزی امریکا به ارشاد و پایمردی عزیزان دانشمندم دکتر شفیعی کدکنی و دکتر محمد استعلامی که در آنجا سرگرم مطالعات علمی خود بودند به دستم افتاد که سپاس فراوان از آنان دارم.
سفرنامه ی میرزا سراج از لحاظ فنی نگارش ارزش چندانی ندارد و درخور اعتنا نیست خود او نیز ادعای نویسندگی ندارد و جای جای خواهان چشم پوشی خوانندگان از خطاهای خویش است. اما آنچه از لحاظ زبان فارسی امروزه شایسته بررسی است پی بردن به گوشه و کنارهای لهجه شیرین بخارائی و شیوه ساختن جملات و کاربرد برخی از نکات دستوری است که ظاهرا از آغاز رواج زبان دری تا سالهای اخیر در حوزه ماوراء النهر متداول بوده و در سراسر سفرنامه میرزا سراج نمونه های بسیاری از آن که برای ما لطف و تازگی فراوانی دارد آمده است. با اینکه نگارنده نظر به اطاله کلامی که در این مقاله گریبانگیر او شده است خود را ناگزیر می بیند که اختصاصات لهجه فارسی بخارایی و نکات ادبی و رسم الخط سفرنامه میرزا سراج را در مقاله جداگانه ای تقدیم خوانندگان گرامی نماید، معهذا مناسب دیده است که پیشاپیش به آوردن چند نمونه از واژه ها و اصطلاحات خاص بخارایی مندرج در این سفرنامه مبادرت ورزد و تفصیل آن را به بعد موکول کند.
آدرس قرائت و دانلود متن کامل کتاب:
http://dl.ketabha.org/server2/uploads/Safarname-Tohafe-Bokhara[www.ketabha.org].zip