رهنگ كشت و كار مازندران
از خزانه تا خرمن
اگر موقع نشا كردن فردي تنبلي ميكرد، ميگفتند: «دَسْ ر ِساقِ سَرْ نِلْ، كارْنِمه تِرِه زَنْدِهْ» یعنی دستت را بر روي ساق پا قرار نده زنبور آبي تو را نيش ميزند. به زنبور آبي « كارْ نِمه يا اوكَنْگِلي » ميگويند. به اين باورند كه اگر این زنبور كسي را هنگام نشاکاری در شاليزار نيش بزند، «کارنمه» روي مرز زمين مينشيند و منتظر ميماند كه آيا صداي اللهاكبر از افراد برميخيزد يا نه؛ يعني فردي را كه نيش زده مرده است يا خیر! چون نيش آن دردناك است.
كار كردن در زمين كشاورزي و سختي آن، همراه با باورهای گوناگونی برای كشاورزان بوده است كه درخور ثبت و ضبط هستند.
به ياد داريم اگر برنج را روي سفره ميريختيم، بزرگان ما ميگفتند: «پلارِ حَرومْ نَكِنْ، پِلاتيم قايْدِه بَهيمي بينْج هاكِرْدِمي!» یعنی پلو را حرام (اسراف) نكنيد، اندازه برنج شديم تا برنج توليد كرديم.
كشاورز شاليكار قبل از آنكه خزانه برنج/«تيمْجار» را آماده كند، چند روز مانده به بهار توسط ميرآبی كه هر سال تعيين ميكنند، روزي را براي لايروبي نهرهاي آب /«كيله» تعیین كرده، دستهجمعي به تميز كردن نهرهاي آب مي پردازند تا آب را از مسير رودخانه به سرزمين آورند.
به قسمتي كه آب از رودخانه وارد نهر مي شود «بَنْدِسَرْ» ميگويند.
ميراب مسئول تقسيم آب در بين كشاورزان است. كار او در سالهای خشکسالی که كشاورزان با كمبود آب مواجه مي شوند، بسيار دشوار است. در اين زمان او بايد با مهارت خاص آب را بين كشاورزان بر مبنای زمين تقسيم/«پَنجي»كند.
قدیمترشاليكاران مازندران براي آمادهسازي خزانه برنج اولين كاري كه ميكردند، نگاه كردن به تقويم محلي يا فرس قديم بود.
براي اين كار نزد ملاي محل می رفتند و او با نگاه كردن به تقويم، روز خوب و سعد را مشخص می کرد. شاليكاران بر اين باورند كه اگر تقويم نگاه نكنند، نميدانند چه روزي ساعتخوش و به اصطلاح «ساتخِش» دارد و قمر در عقرب نیست. البته از تقويم محلي براي رفتن به منزل تازه، سفر، بردن جهیزیه و مانند این ها هم استفاده می شود.
بعد از مشخص شدن ساعت خوش، شلتوك را داخل آب قرار داده، خزانه را شخم میزنند. براي تقويت خزانه از كود حيواني، فضله كرم ابريشم « كِرْمآري» يا گياهاني از قبيل گزنه استفاده ميكنند. به اين كار «انْبارِدًكِردِنْ» ميگويند.
بعد از اين كار هر غروب خزانه را با پا لگدكوب ميكنند؛ «تيمْجار رِلينگ كَشِنّه »تا كود حيواني با گِل مخلوط شود.
بعد از اين كه شلتوك يك روز در آب ماند، شلتوكهاي توخالي و پوک روي آب آمده، آن را دور ميريزند. بعد آب شلتوكها را از صافي عبور ميدهند. شلتوكها را در كيسهاي ريخته بر روي چند چوب قرار داده، روي آن را با علوفه خشك مي پوشانند تا گرماي لازم را داشته باشد.
به مدت سه روز هر صبح و غروب، سر كيسه را باز كرده، با آب وِلرم آن را خيس داده تا جوانه بزند. به جوانه زدن شلتوك « فِنْي زَدَن» ميگويند.
بعد از سه روز شلتوكها، جوانه زده، آماده ريختن در خزانه مي شود.
شلتوكهای داخل كيسه هنگام جوانه زدن به هم ميچسبند، بنابراین آنها را روي چند كيسه ريخته، بعد با حركت دست از هم جدا ميكنند که به اين كار «پِچْ كِلِسِّنْ» ميگويند.
در اين زمان آب بايد به اندازه 2 تا 3 سانتيمتر در خزانه باشد. ريختن شلتوك در خزانه مهارت خاص ميخواهد. بعد از ريختن شلتوك در خزانه، براي حفظ آن از حمله گنجشكها، كلاغها و خوكها، مترسك و پيتحلبي در اطراف خزانه نصب ميكنند. لاك پشتها گاهي اوقات وارد خزانه شده، شلتوكها را خراب ميكنند. اگر لاكپشتي وارد خزانه شود، آن را گرفته با چوب
مي زنند يا روي چوب آویزان ميكنند. ضربالمثلي داريم كه: «كَوِزْ دِلْ اَگِه چُو نَوِّ، تيمْجارْ دِله نَشوُنِه» به این معنا که لاک پشت اگر دلش چوب نميخواست وارد خزانه نمي شد. (کنایه از دخالت بي جا)
بعد از سه روز آب خزانه را خارج ميكنند كه به آن « سِه او » یعنی سومین روز آبدهی ميگويند.
تا 15 روز هر صبح آب، داخل خزانه ريخته، هر غروب آب آن را خارج ميكنند.
در 15 روز بعدي آب حالت طبيعي خود را دارد، يعني به اندازه 2 تا 3 سانتيمتر آب داخل خزانه مانده، اضافه خارج مي شود. به اين کار «راسْ او» (راسّو) مي گويند. در اين زمان آب حالت طبيعي پيدا ميكند. تا شلتوكها سبز شوند، زمينها را براي نشا آماده مي كنند.
شخمزني/کِل
آماده كردن زمين براي نشاكاري سه مرحله دارد:
مرحله اول: شخم اول که در گذشته بيشتر با گاو انجام ميشد. به شخم اول «وَرْزْكَرْدَنْ يا يَكْ كِلْ زَني » ميگويند.
مرحله دوم: چند روز بعد از شخم اول، شخم دوم اجرا میشود كه به آن «دِكِلْزني يا وارْدني» ميگويند.
مرحله سوم: شخم سوم چند روز مانده به نشا انجام مي شود. در اين مرحله زمين آبتخت ميشود. براي آب تختكردن زمين بعد از شخم سوم آن را «پَرْجْ» ميكنند. اگر هنگام پرج كردن زمين خوب آبتخت نشود از مرزهاي كوچك استفاده می کنند که به آن « وَلِه مَرْزْ» ميگويند. به زميني كه در آن مرز باشد « لَتِه يا پِلْكا» ميگويند. شخم سوم را « سِه كِلْزَني » يا كِلِزِ (كلِ سه) هم ميگويند.
وسايل شخمزني در گذشته
1ـ بيل كه دو نوع بود: بيل قاشقي به آن «قاشق بيل» مي گويند كه براي گل دادن به مرز از آن استفاده ميشود و بيل راست كه به آن «راسِّ بيل» ميگويند براي تراشيدن و صاف كردن مرز از آن استفاده ميشد.
2ـ بَلوُ كه شكل قلبمانند بود يا به شكل پنج، دسته آن را در انتها به داخل كج ميشد.
3ـ گاوآهن كه «اِزّالْ» نام دارد. اين وسيله در گذشتههاي خيلي دور از چوب درست مي شد. بعدها آهن در آن بهكار گرفته شد. از اين وسيله در شخم اول استفاده ميشد.
4ـ چنگال كه «چَنْگِكْ» نام دارد در شخم دوم و سوم از آن استفاده مي شد. امروزه با پيشرفت علم و ادوات كشاورزي از اين وسيله خيلي كم استفاده ميشود، مگر در نواحي كه ماشين كشاورزي قادر به شخم زدن نباشد.
5ـ تخته ي مسطح كه براي صاف كردن ناهمواريها بهكار مي رفت كه « لُوشْ » نام داشت.
6ـ بيل منحني كه «گِلْ كَشْ يا خِلْ كَشْ» نام دارد براي پرج كردن و آب تخت كردن زمين بهكار ميرود. دو نوع بود: چوبي و فلزي
7ـ وسيلهاي بود به نام خَرِكْ كه «لاكْ» نام دارد بر روي آن مي نشيند تا در خزانه بذرها را دسته بندي كنند. اين وسيله كاملاً از چوب ساخته ميشد.
نشاکاری
بعد از آماده كردن زمين بذرها را از خزانه درآورده، در زمين پخش كرده و مشغول نشا ميشوند. براي نشا كردن هم تقويم محلي را نگاه ميكردند. اولين نشا را كسي در زمين ميكاشت كه دستش سبك باشد. به هر نشايي كه در زمين ميكاشتند « كِپِّرْ » ميگويند.
در گذشته هنگام نشا كردن به كمك هم ميرفتند كه اين نوع كار كردن را كايری ميگفتند. این سالها دستمزد جانشين كايریها شده است.
اگر موقع نشا كردن فردي تنبلي ميكرد، ميگفتند: «دَسْ ر ِساقِ سَرْ نِلْ، كارْنِمه تِرِه زَنْدِهْ» یعنی دستت را بر روي ساق پا قرار نده زنبور آبي تو را نيش ميزند.
به زنبور آبي «كارْ نِمه يا اوكَنْگِلي» ميگويند. به اين باورند كه اگر این زنبور كسي را هنگام نشاکاری در شاليزار نيش بزند، «کارنمه» روي مرز زمين مينشيند و منتظر ميماند كه آيا صداي اللهاكبر از افراد برميخيزد يا نه؛ يعني فردي را كه نيش زده مرده است يا خیر! چون نيش آن دردناك است. بعضي ها بر اين عقيده اند كه اين زنبور به قبرستان محل مي رود و منتظر صداي لا اله الا الله مي ماند .
ترانهها
گاه نشا براي اينكه خستگي كار از بين برود، ترانههايي را زير لب زمزمه و «خوُنْدِشْ » ميکنند. در ميان ترانه خواندن، نشاکار دیگر، شواش يا «كَلِّه وَنْگْ» سر ميهد كه كارگران را به وجد ميآورد.
اين نوع ترانه ها بيشتر غريبيحال و عاشقانه است.
نمونه ها:
اتّارِ مِنْ گِمْبِه اَتّارِ لَلِه
آوازي را من زمزمه ميكنم ديگري را لله وا (ني)
مِه مارْ مِره هِداء غريبِ مَلِه
مادرم مرا به جايي غريب شوهر داد
غريبِ مَله رِ وِطِنْ نَدومْبه
من محله غريب را وطن خود نميدانم
غريبِ ريكارِ مَحْرم نَدومْبهْ
پسر غريب را هم محرم خود نميدانم
***
شِه يارِ بِلارِ نِشا نِشِنِه
فداي يارم كه مشغول نشا است
تنك آ امبسّا وشا نشنه
تلك و پيوسته و با فاصله نشا ميكند
تنك آ امبس و چمپا و صدري
نشاهاي تنك و پيوسته و چمپا و صدري
الهي بوّ خرج عروسي
خدا كند خرج عروسي شود
***
شل شلوار دكردي شوني نشا
شلوار كوتاه پوشيدهاي به نشا ميروي
مه دل ر دكردي ذوق تماشا
دلم را پر از ذوق نگاه كردي
پلنگ نر بوم بيرم سر راه
پلنگ نر شوم سر راهت را بگيرم
ته ديم رنگ بو سون كهروا
رنگ صورت تو مانند كبود شود
از وجين تا درو
سه تا چهار هفته بعد از نشا، مرحله وجين شروع ميشود. شاليكاران ميگويند اگر پرهاي زرد نشا شروع به افتادن كند، وجين فرا ميرسد که به اين پرهاي زرد «سكٍ پر» ميگويند.
مرحله وجين كردن بستگي به نوع علفهاي هرز دارد. مهمترين نوع علفهاي هرز که بعد از وجين نشاها رشد مي كند، «چل بند و چور» نام دارد.
در اين زمان برگهاي نشا دو به دو موازي هم رشد ميكنند که اين مرحله را «جفت پر» ميگويند.
بعد از جفت شدن پرها، نشاها آبستن ميشوند كه اين مرحله را «ديگ شدن» ميگويند.
نخستین خوشهاي كه بعد از ديگ شدن نمودار ميشود «قرئول» نام دارد.
وقتي تمام خوشهها از مرحله آبستني بيرون آمدند، «پاك سر» ميشوند. هم چنین بعد از اينكه خوشهها به بيرون آمدند، شالي به «نزا» ميرود. در اين مرحله داخل شلتوكها شيره ميافتد و كمكم سفت ميشوند. این جا حمله ي گنجشكها و خوكها فرا ميرسد که براي فراري دادن حیوانات آزار رسان به دشت، به شبپايي ميپرداختند.
ميرشكارها/میراشکارها افرادي بودند كه در زمينه شكار خوك مهارت خاص داشتند.
این افراد عموماً از نقاط ديگر به مازندران ميآمدند. يا اگر از اهالي روستا بودند كساني بودند كه داراي آب و زمين به مقدار كافي نبودند
شاليكاران براي اينكه از حمله خوكها به مزرعه در امان باشند هر سال با ميرشكارها قرارداد مي بستند. دستمزد ميرشكارها شلتوك برنج بود.
میرشکاران اغلب سياه چهره، داراي تعداد فرزندان زياد و همچنين چند قلاده سگ بودند.
در صورتي كه هوا در زمان برداشت شالي باراني بود كار ميرشكارها دشوار مي شد. صاحبان زمين براي حفظ محصول در زمين خود آلونكي چوبی ميساختند كه به آن «كيمه» ميگفتند.
شبها بر روي کومه مينشستند و با سر و صدا، خواندن ترانههاي محلي، كوبيدن بر روي حلب و روشن كردن آتش موجب فرار خوكها مي شدند. از كومه در روز براي استراحت، صرف غذا هم استفاده ميكردند.
اگر شبي را به شب پايي نميرفتند. پارچههای كهنه را ميگرفتند، به صورت ريسمان در ميآورده، روي چوبي نصب کرده و كنار شاليزار آتش ميزدند. اين پارچه ها/«تناف» به علت اينكه به هم بافته شده بودند از خود دود خارج ميكرد و دير ميسوخت و باعث فرارب دادن خوکها می شد.
به گفتهی شاليكاران، 10 روز پس از دیدن نخستین خوشه، تمام خوشهها بيرون خواهند آمد، 10 روز بعد به نزا ميروند و 10 روز بعدتر زمان درو فرا ميرسد.
آن قسمت از شالي زار كه در مسير باد باشد ميگويند «بينْج اوِزِر دارْنِه.»
اگر قسمتي از شاليها دور هم گرد شوند و جهت چند خوشه به طرف قبله باشد ميگويند « بينج كِلي مِه بورده.» بر اين باورند كه يك سيد يا كسي كه پدر ندارد بايد اين قسمت از شالي را درو كند. اگر صاحب زمين اين قسمت را درو كند ميگويند «بينج ر نوئر نكنده» یعنی برنج را مصرف نکرده، ميميرد.
اگر شاليها خوب و پربار باشند، ميگويند «خضر بورده » یعنی حضرت خضر از زمين عبور كرده و به واسطه قدمش شاليها پربار شدند.
اگر شاليها خراب شدند يعني شلتوكها سفيد شوند، ميگويند «پم بوك بيه»، یعنی مثل پنبه سفيد شدند.
در كنار مرزها براي اينكه خوشهها روي مرزها نيفتند، چوبي به فاصله كم در كنار مرز نصب و با ريسماني كه از لاي چوبها عبور ميدهند از افتادن خوشهها جلوگيري ميكنند. به اين عمل « لنگه كردن» ميگويند.
وقت درو، شالی به اصطلاح «شال رنگ» یعنی به رنگ شغال ميشود. اين مرحله بهترين زمان براي درو كردن است.
براي انجام درو به تقويم محلي نگاه ميكنند. درو كردن با داس دسته کوتاه یا دهره/دره انجام مي شود.
به دستههاي كوچك كه با آن شالي را ميبندند و روي ساقهها قرار ميدهند، «مقال» ميگويند.
بعد از خشك شدن مقالها آنها را به تعداد هشت تا دهتايي روي هم قرار داده با نصف مقال ميبندند كه تبديل به «كسو» ميشود. كسوها را جمع كرده روي هم مي چينند و «كر» تشکیل ميدهند.
هنگام درو كردن شالي اگر كسي دانههاي شلتوك را بخورد، باور دارند دچار كرم انگل مي شود. می گویند وقتي كسي دانه شلتوك را ميخورد، دانه اول كه وارد شكم شد به دومي ميگويد تو نيا من كارم را انجام ميدهم.
خرمن
به خرمن «جينگاه» ميگويند. بعد از درو، قسمتي از زمين را آماده ميكنند و كسوها را بهصورت دايره روي هم قرار ميدهند؛ ساقهها بيرون دايره و خوشهها در داخل دايره تا ارتفاع يك و نيم متر، ردیف بعدی برعكس، يعني خوشه بيرون دايره و ساقه داخل آن. کرها را به صورت مخروطی می چینند تا آب نفوذ نکند. چند كسوي آخر را هم به صورت ضربدر قرار ميدهند كه به آن «مجيك» ميگويند.
چيدن كر مهارت خاصی ميخواهد. بعضي ها كرها را روي درخت قرار ميدادند كه به آن «داركر» ميگويند.
در گذشته خرمنكوبي با اسب انجام ميشد. افرادي در روستا بودند كه صاحب زمين نبودند و چند اسب داشتند و در كار خرمنكوبي شركت ميكردند. به آنها «چارويدار/چاربيدار» ميگفتند.
براي خرمنكوبي چادري پهن كرده، كرها را در آن پخش ميكردند. 2 تا 3 اسب را در آن ميچرخاندند. فردي هم در وسط خرمن افسار اسب را نگاه ميداشت و با شلاق و صداي «هي، هي» اسبها را ميچرخاند.
افرادي كه در كنار چادر بودند با چوبي كه به آن «ليفا» ميگويند، كرها را ميكوبيدند تا شلتوك همراه با چرخش اسبها از ساقهها جدا شود. بعد علوفه ها را جدا و فردي آنها را دسته بندي ميكرد. به اين فرد «كملوند» ميگويند.
بعد از خرمنكوبي شلتوكها را در وسط چادر به صورت تپهاي كوچك در آورده، با بيل چوبي یا «فييه» شلتوكها را در جهت مخالف باد به هوا ميباشند.
باد شلتوكهاي سنگين را از شلتوكهاي سبك یا «چَكو» جدا مي سازد. اگر در موقع هوا دادن شلتوكها باد نمي وزيد مترسكي درست و با علوفه آن را تزئين کرده، با چوب دستي مترسك را ميزدند و ميگفتند: «اگر باد را نرساني بيشتر چوبات ميزنيم!» به باد دادن شلتوكها هم «هپاتن» ميگفتند.
بعد از باد دادن شلتوكها آنها را پيمانه كرده، داخل كيسه ميريختند. هر 10 پيمانه يك كيسه ميشد كه به آن «تاچه» ميگويند. دو كيسه تشكيل يك خروار ميدهد.
به پيمانه كردن «كيله هاكردن» ميگويند. كيله ظرفي سه پايه از جنس چوب است با ظرفيت 6 كيلو.
هنگام پيمانه كردن به جاي شمارش هر عدد تكمصراع هايي را ميخواندند.
نمونه :
1ـ اول به نام خدا
2ـ بركت ره هاده خدا
3ـ نام محمد
4ـ دين محمد
5ـ پنجتن آل عبا
6ـ بركت ر هاده خدا
7ـ پيمونه هفت
8ـ قبله هشت
9ـ مشت مشت
10ـ ده دهنده خدائه
بعد از پيمانه و كيسه كردن شلتوكها، در وسط خرمن چالهاي كوچك ميكندند، يك مشت شلتوك داخل آن ميريختند تا پرندگان بخورند. بر اين باور بودند با این کار كه در سال بعد خرمن پر بركت تر خواهد شد.
نخستین پيمانه مال خدا بود که آن را به فقير محل ميدادند. تا مال خدا را نميگرفتند شلتوك ها را پيمانه نميكردند.
در گذشته هنگام خرمنكوبي دراويشي بر سر خرمن ميآمدند كه صاحب خرمن به نيت پنج تن آل عبا پنج مشت شلتوك به آنها ميداد.
دستمزد چاربيدارها از هر يك خروار يك پيمانه بود و البته در بيشتر موارد بستگي به توافق طرفين داشت.
منبع: مازندنومه
نویسنده: احمد باوند سوادكوهی، پژوهشگر و مدیر بنیاد فرهنگ و تاریخ سوادکوه