گردشگری خلاق چیست؟
گردشگری خلّاق یا گردشگری خلّاقانه یا Creative Tourism یا گردشگری نسل سوم یا نسل سوم گردشگری؛ یکی از اَشکال گردشگری است که به طور مؤثّری جامعه را در جهت نیل به توسعه، پیش میبرد.
به نظر میرسد که خلّاقیّت به اکسیری برای طیف گستردهای از مشکلات، تبدیل شده است. توسعهی شهرهای خلّاق(لاندری، 2000)، صنایع خلّاق(اوکنر، 2010)، و زمینه خلّاق(اسکو، 2010) میتواند در خدمت جذب طبقهی خلّاق باشد و به طور امیدوارکنندهای، اقتصاد را نجات داده، جوامع را به هم پیوند دهد و فرهنگ محلّی را احیا کند.
به هر حال، یک رویکرد در بسیاری از مطالعات اخیر خلّاقیّت دیده شده است که در حوزهی گردشگری نیز وجود دارد. رشد سریع انتقاد بنیادی استراتژیهای توسعهی خلّاق، توسعهی گردشگری فرهنگی را انعکاس داده است. در حقیقت، «گردشگری خلاق»، اغلب به عنوان یک شکل گسترده از گردشگری فرهنگی دیده میشود(ریچاردز، 2010).
گونههای دیگری از گردشگری مانند: قایقرانی، گردشگری فرهنگی و سلامتی، به عنوان واکنشی به گردشگری انبوه جایگاه حائزاهمّیتی را به خود اختصاص داده است. طبق هم اندیشی دانشمندان، تجارب گردشگری خلاق به توسعهی شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در مقصدی که ارائه میشود، میانجامد. خلّاقیّت؛ برای شهر مقصد گردشگری، این امکان را فراهم میسازد تا محصولات نوآورانه را نسبتاً با سرعت بیشتر و مزایای رقابتی بالاتری توسعه دهد و به آن مقصد منتقل کند. محصولات خلّاقانه، کارآفرینان و افرادی را از بخشهای فرهنگی جذب میکند(یوزکو، 2010).
یکی از سرمایههای هر جامعه، داشتن سرمایههای گردشگری آن جامعه است. با توجّه به اهمّیت گردشگری در توسعهی جامعه، لازم است که اَشکال جدید آن مورد مطالعه قرار گیرد. یکی از انواع گردشگری در حال حاضر، گردشگری خلاق است.
گردشگری
«گردشگری عبارت از مجموعه تغییرات مکانی انسانها و فعّالیتهایی است که از آن منتج میشود. این تغییرات، خود ناشی از به واقعیت پیوستن خواستهایی است که انسان را به جابجایی وادار میکند و بالقوه در هر شخص با شدّت و ضعف متفاوت وجود دارد»(شمس و امینی، 1388: 81).
خلّاقیّت
«خلّاقیّت؛ یعنی باید در چهارچوبهای فکری و عملی جدید حرکت کرد. توجّه به ابعاد نهان موضوع تفکّر واگرا بیشتر از تفکّر همگرا خلّاقیّت به بار میآورد. خلّاقیّت نتیجهی آن چیزی است که در درون ذهن رخ میدهد و برای نمود خارجی بر زبان رانده میشود و جهت عملی نمودن آن، تحلیل و منطبق با واقعیت میگردد. خلّاقیّت، پیدایی و تولید اندیشه و فکری نو است، در حالی که نوآوری، عملی ساختن آن اندیشه و فکر است. از خلّاقیّت تا نوآوری اغلب راهی طولانی در پیش است و تا اندیشهای نو به صورت فرآورده یا خدمتی نوین درآید، باید زمانی طولانی بگذرد و تلاشها و کوششهای بسیاری انجام شود. گاهی ایده و اندیشهای نو از ذهن فرد میتراود و در سالهای بعد آن اندیشهی نو به وسیلهی فردی دیگر به صورت نوآوری در محصول یا خدمت متجلّی میگردد»(نیکنامی و همکاران، 1388: 3). خلّاقیّت، چیزی نیست که به سادگی و با اقدامات متخصصین کامپیوتر در یک شهر وارد شود؛ بلکه باید به طور اساسی از طریق درهمتنیده شدن پیچیدهی روابط تولید، کار و زندگی اجتماعی در زمینههای شهری به دست آید(اسکات، 2006: 15).
نوآوری؛ یعنی اصلاح و بهبود روشهای انجام کار جهت تولید با کیفیتتر، مطلوبتر و اقتصادیتر محصول. نوآوری نتیجهی عملی راههای جدیدی است که اندیشههای خلّاق آنها را پیشنهاد داده است. بنابراین، عملی نمودن تفکّر خلّاق را نوآوری گویند.
نوآوری و خلّاقیّت، روشهایی هستند که به وسیلهی آنها دانش جدید ایجاد میشود. نوآوری از تغییرات تدریجی محصولات و فرآیندهای موجود ایجاد میشود و منجر به تغییرات ریشهای در فرآیندها و محصولات اولیه میگردد. تغییرات ریشهای بُعد جدیدی به اساس دانش فعلی میدهد و منجر به تغییر در ادراک انسان شده و خط فکری ما را به سمت نگرشهای جدید دانش هدایت میکند(عباسی و مکّی، 1389: 15).
اصطلاح خلّاقیّت برای جذب مصرفکنندگان به کار میرود و به این دلیل به عنوان عامل شور و شعف محسوب میشود(ریچارد، 2011). خلّاقیّت در تمام فعّالیتهای انسانی فراگیر است، مبلمانی که ما استفاده میکنیم، رمانهایی که میخوانیم، فیلمهایی که تماشا میکنیم، و لذتی که از فنآوری میبریم، همه عواقب ناشی از یک ذهن خلّاق هستند. «باتی»(2012) ادبیات را بررسی کرده و دریافته است که بسیاری از محققان و روانشناسان خلّاقیّت را با استفاده از اصطلاحات جدید در مفاهیم اصلی تعریف میکنند(فیست، 1998؛ مامفورد، 2003، پلاکر، بگتو، داو، 2004؛ سیمونتون، 1999؛ استرنبرگ و لابارت، 1999).
خلاقیت به عنوان یک ویژگی مطلوب و ایدهآل برای افراد است. خلّاقیّت در مجموعهای موجز، اغلب به عنوان نشانهای از سلامت روانی و سلامت عاطفی است(سیمونتون، 2000). با توجّه به رویکرد شناخت روش خلّاق، خلّاقیّت یک پدیده ذهنی است که با استفاده از فرایندهای شناختی حاصل میشود(وارد، اسمیت و واید، 1997)، و در نتیجه تفکّر خلّاق تقریباً برای هر کسی در دسترس است. خلّاقیّت؛ فعّالیتی است که در طول دوره زندگی انسان پرورش مییابد. لذا برخی از محیطهای خانوادگی و شرایط محیطی به نفع ظهور شخصیتهای خلّاق هستند(سیمونتون، 2000). خلّاقیّت میتواند هم در مدارس و هم در محل کار بهتر پرورش یابد(امابیل، 1996)، و از آنجا که خلّاقیّت را میتوان از طریق آموزش و پرورش توسعه داد(بورلسون، 2005؛ فاسکو، 2001-2000). بنابراین یک رابطه بین خلّاقیّت و یادگیری وجود دارد. در نتیجه میتوان خلّاقیّت را پرورش و توسعه داد و بین خلّاقیّت و یادگیری ارتباط به وجود آورد.
خلاقیت، یادگیری و خودشکوفایی
«گیلفورد»(1950) اذعان دارد که یک عمل خلّاق در زمینهی یادگیری است. در یک نظریهی یادگیری جامع باید هر دو بینش و فعّالیت خلّاق را به حساب آورد. نظریههای شناختی یادگیری که برای اولین بار در اوایل دهه 60 مطرح شدند، درک ما را از خلّاقیّت تحت تأثیر خود قرار دادهاند(فاسکو، 2001-2000)، و دیدگاه «فکر به عنوان یک فرایند سازنده»(هوتز و کراگ، 1995)، در زمان تفکّر افراد، آنها را به دنبال ایجاد پایگاه دانش خود سوق میدهد. مدل یادگیری خلّاق از سه سطح تشکیل شده است: وظایف مختلف، تفکّر پیچیده و فرآیندهای احساس، و دخالت در چالشهای واقعی(ترفینگر، ایزاکسن و فایرستین، 1983).
روانشناسان در ابتدا طی چند دهه گذشته، برخی از راههایی را به منظور توسعهی تواناییهای خلّاق از کودکی تا بزرگسالی پیشنهاد دادند، از جمله آموزش مستقیم(گیلفورد، 1967؛ تورنس، 1963)، پرسش و جستجو، کشف و یا حل مسأله(فلدهوسن و تریفینگر، 1980)، و مدلهای شناختی عاطفی(ویلیامز، 1969). «دیویس»(1982) یک مدل چهار مرحلهای از توسعه خلّاقیّت پیشنهاد داد: آگاهی، ادراک، مهارتها، و خودشکوفایی. «استرنبرگ» و «لابارت»(1991)، شش منبع که موجب تسهیل خلّاقیّت در کودکان و بزرگسالان میشوند را شناسایی نمودند که عبارتند از: هوش، دانش، سبک فکری، شخصیت، انگیزه، و زمینه محیط زیست. «رنزولی»(1992) بر نقش معلم به عنوان یک مربی و نقش مدل، در توسعه خلّاقیّت تأکید کرد. با این حال، اگرچه خلّاقیّت با عنوانی مهم دیده میشود، حتی بسیاری از مربیان، دورههای خلّاقیّت را به طور جدی انجام نمیدهند(میلر، 1986)، و برخی از معلمان دیدگاههای منفی از ویژگیهای خاص دارند که با خلّاقیّت همراه است(وستبای و داسون، 1995).
مربیان برجسته مانند «آبراهام مزلو»، «ترزا امابیل»، «میهالی سیکزن میهالی»، «ادگار فور»، «الان کی»، «سیموند پیپرت» و «پائول تورنس»، اذعان میکنند که نه تنها یادگیری و خلّاقیّت برای خودشکوفایی ضروری هستند؛ بلکه خودآگاهی، انگیزه درونی و خودشکوفایی برای یادگیری و خلّاقیّت اساسی میباشند(برلسون، 2005). با این وجود، خلّاقیّت نباید به عنوان موضوعی باشد که تنها از مؤسسات آموزشی رسمی آموخته شود؛ بلکه از طریق سیستمهای یادگیری غیررسمی نیز آموخته میشود، مانند انجام انواع بازیها و ساخت صنایع دستی. بنابراین، گردشگری خلاق قادر است که به مردم برای توسعه خلّاقیّتشان کمک کند؛ زیرا فرصتهای یادگیری را در زمینههای مختلف فراهم میکند.
خلاقیت در گردشگری
درک نقش خلّاقیّت در صنعت گردشگری و اینکه چطور به تجارب خلّاق کمک میکند هم چالشبرانگیز است و هم پیچیده. خلّاقیّت میتواند از ابعاد مختلف دیده شود: خلّاقیّت روزمره، خلّاقیّت هنری و خلّاقیّت فکری(ایوسویس و مایر، 2009). «ریچارد»(2011) خاطرنشان کرده که همگرایی بین خلّاقیّت و گردشگری در زندگی روزمره نهفته است. به عبارت دیگر، گردشگران مایل به شرکت در اعمال روزمرهی خلّاقیّت که به شرایط زندگی واقعی خودشان نزدیکتر است، هستند. «ایوسویس» و «مایر»(2009) صد و بیست و یک آیتم را در پنج دستهبندی از خلّاقیّت روزمره گردآوری نمودند: صنایع دستی، پالایش فرهنگی، خلّاقیّت خودبیانگر، خلّاقیّت فردی و مصرف رسانه پیچیده. این فعّالیتهای روزمره میتواند پایهی خلّاق مورد نیاز برای گردشگری خلاق را فراهم سازد؛ زیرا آنها کاربرپسند هستند و به این ترتیب میتوانند در هرم مخروطی، مشارکت فعّال توریستی داشته باشند.
«رودز»(1961) چهار عامل خلّاقیّت را بدین شرح شناسایی کرده: فرد، فرایند، محصول، محیط زیست، مطبوعات، و این دیدگاه پذیرش نسبتاً گستردهای به دست آورده است(رانکو، 2004). خلّاقیّت از گذشته با افراد خلّاق؛ و اینک با محصولات خلّاق مرتبط است. از سوی دیگر، به سمت ابعاد اجتماعی و محیط زیست نیز سوق داده شده است. خلّاقیّت در همه جا هست و میتواند به صورت عنصر فرعی و یا فعّالیتهای کانونی گردشگری خلاق باشد، که بستگی به سطح کنشهای توریستی دارد(ریچارد، 2011). خلّاقیّت نه تنها به یک استراتژی پذیرفته شده در شهرستانها تبدیل شده؛ بلکه به تدریج، عاملی برای ترویج نوآوری و توسعه مهارتهای فردی شد(رای، 1998). برای مثال، در صنعت زندگی خلّاق در تایوان، خلّاقیّت نه تنها به عنوان بخش ویژه دیده میشود؛ بلکه شامل فعّالیتهایی است که در آن گردشگران میتوانند خرید کنند، ببینند، مزه کنند و یا در مورد محصولات مرتبط تجربه کرده و یاد بگیرند.
خلاقیت و تجربه
بین ابعاد خلّاقیّت و تجربه ارتباط وجود دارد. «اندریک»، «بریکر»، «کرس تتر» و «نیکرسون»(2006) تأیید میکنند که فعّالیتهای اجتماعی و زیستمحیطی اجزای چارچوب کلی تجربه هستند. «کواینلن»-«کاتلر» و «کارمیچاییل»(2010) ماهیّت تور و یا فعّالیت را شناسایی کردند: نفوذ خارجی، نقش محل، و اهمّیت ادراک از نظر احساسات از تجربه به دست آمده، دانش، خاطرات، انطباق و توسعه، در حالی که همه از ابعاد مهمّ تجربه گردشگری هستند.
به منظور روشن شدن رابطه بین خلّاقیّت و تجربه، لزوم یا درک تجارب امری ضروری است. خلّاقیّت به نظر میرسد در سطح بالاتری از سلسله مراتب نیازها قرار گرفته است. «آندرسون» با توجّه به یافتههای پژوهشی «برلین»(1971)، «سیتووسکی»(1975) و «مازلو»(1987)، سه طبقه از نیازها را(باتکیه بر تجربه) پیشنهاد کردهاند: نیازهای اساسی، اجتماعی و فکری. این بدان معنی است که تجربه یک فرایند است که گردشگران نیاز دارند به آن از طریق رسیدن به خلّاقیّت برسند.
گردشگری خلاق
اصطلاح «گردشگری خلاق»، توسط «ریچاردز» و «ریموند»(2000) ابداع شد. این ایده برای اَشکال متنوع خلّاق گردشگری در یک پروژهی اروپایی به نام «یوروتکس» سرچشمه گرفت که هدفش تشویق تولید صنایع دستی از طریق گردشگری بود(ریچاردز، 2010). ایدهی گردشگری خلاق، نه فقط به خاطر برآوردن همه نیازها و خواستههای گردشگر مطرح شده؛ بلکه با طیفی وسیع از برنامههای سیاستگذاری معاصر، شکل گرفته است. گردشگری خلاق به دلایل مختلف، به عنوان گزینهی کلیدی توسعه شناخته میشود و میتواند به اهدافی مشخص، خدمت کند.
«ریچاردز» و «ریموند»، گردشگری خلاق را به عنوان یادگیری یک مهارت که بخشی از فرهنگ یک کشور یا اجتماع در حال بازدید در تعطیلات است، تعریف میکنند. گردشگران خلّاق، ظرفیت خلّاقیّت خود را توسعه میدهند، از طریق مشارکت غیررسمی در کارگاههای تعاملی به مردم محلّی نزدیک میشوند، و تجاربی را میآموزند که فرهنگ مقصد سفر برای تعطیلات آنها ترسیم میکند. «ریموند» همچنین نشان داد که کارگاههای تعاملی که در گروههای کوچک برگزار میشوند، به بازدیدکنندگان اجازه میدهند تا خلّاقیّت خود را در حالی که به مردم محلّی نزدیک میشوند کشف کنند. این کارگاهها معمولاً ارزشهای مقصد شامل هنر، فرهنگ، سلیقه و طبیعت را در بر میگیرد(یوزکو،2010).
در سال 1972 میلادی «کنوانسیون مربوط به حفاظت از میراث جهانی فرهنگی و طبیعی» در بخش فرهنگی، علمی، آموزشی سازمان ملل متحد؛ یعنی «یونسکو» به تأیید و تصویب اعضاء رسید. از آن سال تاکنون (سال 2012) 962 اثر فرهنگی و طبیعی در فهرست میراث جهانی سایت یونسکو به ثبت رسیدهاند(سایت یونسکو).
از طرفی متوجّه هستیم که در چند سال گذشته ثبت «میراث ناملموس» و حتی «حافظه جهانی» در دستور کار «یونسکو» قرار گرفته است. احتمالاً رویکرد ثبت میراث ناملموس(میراث معنوی) با این موضوعِ مورد توجّه یونسکو که قصد دارد کمتر به «میراث ملموس» بپردازد(تا از شدّت گردشگری بکاهد)، ارتباط دارد و به نظر میرسد بر همین اساس یونسکو طرح «گردشگری خلاق» را پیشنهاد کرده که خود مرتبط با پروژهی «شبکهی شهرهای خلّاق» است.
قابل توجّه این که، شهرهای نام برده شده به عنوان مقصد «گردشگری خلاق»، قبلاً در فهرست «شبکهی شهرهای خلّاق» یکی از پروژههای یونسکو به منظور همکاری و مأموریت مشترک برای توسعه تنوع فرهنگی و پایداری شهری بوده است. هدف این شبکه توسعهی همکاریهای بینالمللی میان شهرها و تشویق آنها به توسعهی همکاریهای مشترک در خط اولویت جهانی «یونسکو» برای مفاهیم «فرهنگ و توسعه» و «توسعه پایدار» است. هنگامی که یک شهر به شبکه متصل میشود میتواند تجربیات را به اشتراک بگذارد و فرصتهای جدیدی را با شهرهای دیگر بر روی یک الگوی برجستهی جهانی؛ بویژه برای فعّالیتهای مبتنی بر مفاهیم «اقتصاد خلّاق» و «گردشگری خلاق»، ایجاد کند. برای این که یک شهر در یکی از رشتهها به عضویت شبکه درآید، ضمن دارا بودن شرایط باید قوانینی را اجرا کند و وظایفی را بر عهده بگیرد.
کارشناسان «گردشگری خلاق» را نسل جدید گردشگری بعد از نسل اول؛ یعنی همان «گردشگری ساحل»(سفر اوقات فراغت و برای استراحت) و نسل دوم یا گردشگری فرهنگی(متمایل به فرهنگ و موزهها) قلمداد میکنند. «گردشگری خلاق» با شعار «موزههای کمتر، میدانهای بیشتر» بر انجام فعّالیتهای تجربی و تعامل عمیقتر با زندگی واقعی فرهنگی در شهرها تمرکز میکند. این تعریف، اصطلاح مشهور مشارکتی که در ادبیات و ابزارهای پژوهش اجتماعی بسیار رایج است را به ذهن متبادر مینماید. در «گردشگری خلاق»، گردشگر به تعامل بیشتر آموزشی، احساسی، اجتماعی و همچنین مشارکت با مکان، فرهنگ زندگی مردم تشویق میشود. در نسل سوم گردشگری، گردشگر شبیه یک شهروند رفتار میکند. همچنین در این نوع از گردشگری نقش مدیران در شناخت انواع خلّاقیّت موجود در شهر به عنوان یک منبع و فرصت برای جذب گردشگران مهم تلقی میشود. بنابراین، «گردشگری خلاق» مبتنی بر فعّالیتهای تجربی و تعامل عمیق با سبک زندگی مقصد است. موضوع جالب این است که اتفاقاً تعریف «میراث ناملموس» شامل سنتهای شفاهی، هنرهای نمایشی، آیینها و رویدادها، دانش و تجربیات مرتبط با طبیعت، جهان و صنایع دستی است که با مضامین «گردشگری خلاق» همبستگی بسیاری دارد. در واقع، با توجّه به «میراث ناملموس» یک جامعه است که میتوان یک گردشگر را به مثابهی یک شهروند قلمداد کرد و واژهی گردشگر- شهروند را تعریف نمود. از طرفی پروژهی ایجاد «شبکه شهرهای خلّاق» با موضوعات ادبیات، فیلم، موسیقی، صنایع دستی، هنرهای مردمی و خوراک یک جامعه نه تنها «میراث ناملموس» بیگانه نیست؛ بلکه در همان راستاست. بنابراین ما در نسل سوم گردشگری با گردشگرانی مواجه خواهیم بود که از مرز دیدار صرف آثار تاریخی و طبیعی فراتر رفتهاند و با حضور در بطن جامعهی مقصد، به درک عمیقتری از آن نائل خواهند شد.
در گزارشات مربوط به سال 2011 سازمان جهانی گردشگری چنین مطرح شده که در پژوهشهای آینده گردشگری باید متوجّه باشیم که گردشگران فرهیختهتر خواهند شد و به میزان بیشتری جویای آگاهیهای جدید و سرمایههای فرهنگی خواهند بود. آنها همچنین جویای معنای بیشتری از زندگی خویش بوده و در تجارب شخصی خواهان اصالت بیشتری خواهند بود(سازمان فرهنگی علمی وآموزشی سازمان ملل، 2006).
منبع: https://b2n.ir/h74826
سایر منابع جهت تکمیل:
https://b2n.ir/n54926
و: https://b2n.ir/k54297
و: https://b2n.ir/w10859
و: https://parsmodir.com/tourism/creative-tourism.php
و: https://b2n.ir/z66832
و: https://b2n.ir/d90737
متن روان و مفهوم نیست مخصوصا نسل های گردشگری و خلاقیت و نیاز به بازنویسی دارد.
کاری از:
تحریریه پایگاه اطلاعرسانی دامونباغ
مجله گردشگری