اودَنگ یا ئودَنگ (به فارسی: آبدنگ) ابزار قدیمی شالیکوبی و آبگیری نیشکر در مازندران

لغت نامه دهخدا:

( آبدنگ ) آبدنگ. [ دَ ] ( اِ مرکب ) دنگی که بقوت آب حرکت کند و بدان شلتوک برنج کوبند و از نیشکر آب گیرند.

فرهنگ فارسی:

( آبدنگ ) ( اسم ) ۱- آلتی برای کوبیدن برنج که با آب کار کند دنگی که بنیروی آب حرکت کند و بدان شلتوک برنج کوبند نیز از نیشکر آب گیرند . ۲ – جدا کردن پوسته از برنج ( باصطلاح شلتوک ) ( بیشتردر مازندران مستعمل است ).
دنگی که به قوت آب حرکت کند

فرهنگ معین:

( آبدنگ ) (دَ ) (اِمر. ) آسیاب آبی .
                                                ***
 
دستگاهی بوده است که کار دستگاه شالیکوبی امروزی را انجام می داده است یعنی فرآیندی است که طی آن شالی به برنج سفید تبدیل می شود، به وسیله این دستگاه از نیشکر آب می گرفتند و با نیروی آب کار میکرده اکنون نیز در بعضی روستاها مورد استفاده قرار میگیرد.
                                              ***
مازرونی:
اودَنگ یا ئودَنگ (فارسی جه: آبدنگ) وسیله ای هسِه که ونه جا بینج یا شالی ر کوبننه و تبدیل به دونه کنِنه. اتا چرخ آسیاب آبی سون دارنه که با هر بار بچرخستن اتا بار بکمک اتا اهرم مخزنی که ونه دله بینج قرار دارنه ره ضربه زنِّه و با هربار ضربه بزُِوئن مقدار بیشتری بینج دونه بونه. به نظر رسنه ونه فارسی معادل، آبدنگ، مازرونی واژه‌ی اودنگ جه بهیت بیِّه.

فیلم مستند طرز ساخت و راه‌انداختن اودنگ (آبدنگ):

آدرس در آپارات: https://www.aparat.com/v/yKUoJ?playlist=121860

آبدنگ (اودنگ) در روستای ایمن آباد و کروکلای شهرستان بابل:

آبدنگ دستگاهي بوده است كه كار دستگاه شاليكوبي امروزي را انجام مي داده است يعني  فرآیندی است که طی آن شالي به برنج  سفید تبدیل می‌شود.

از زمان هاي قديم تا سال 1344 در روستايمان براي جداسازي پوست برنج از مغز آن شالي را به آبدنگ سر يا اودنگسر مي بردند و شلتوك برنج را از برنج جدا مي كردند.

در گذشته يكي از كار ابزارهاي مورد نياز، آبدنگ هايي بود كه توسط آن برنج، اَرْزَن و گندم را پوست مي كندند و مي كوبيدند.

از آنجايي كه اين دستگاه با نيروي آب حركت مي كند، مي بايست در كنار رودخانه كار گذاشته شود. اهالي روستاي ايمن آباد و كروكلا به دليل برخورداري از رودخانه از روزگاران گذشته روش استفاده از آسياب و آبدنگ را مي دانسته اند و داستان ها و افسانه هاي عاميانه بسياري درباره آسياب و آبدنگ ساخته و پرداخته اند.

آبدنگ،  آسیاب آبی بوده است که چرخ چوبی ای داشت و سرازیر شدن آب روی این چرخ موجب کوبیده شدن سنگ یا چوبی بر روی سنگ آسیاب می شد و صدای دنگ از خودش تولید می کرد، برای همین به آنجا آبدنگ می گفته اند.

در روستاي ما ايمن آباد و كروكلا چند آبدنگ بود. به خاطر سنگینی هزینه ی تهيه و نگهداري  آبدنگ، این كارگاه شاليكوبي دستي آنزمان، با شراکت 4 یا 5 نفر، تهيه و نگهداری می شد.

آب و وجود رودخانه مهمترين شرايط  براي نصب آبدنگ بود چراكه با فشار و انرژي آب، دستگاه آبدنگ كار مي كرد.

در روستاي ايمن آباد حدود سه آبدنگ وجود داشت:

1_  پشت خانه فعلي شيداله حسيني(پايين اودنگ) در ايمن آباد شمالي جاده بيجيكلا.

2_  در پشت خانه فعلي علي سياحي(منزل حواي يوسف)(ميون اودنگ).

3_ درست در محل منزل فعلی آقای عسگری قاسمی.

یک رودخانه با عرض و فشار آب مناسبوجود داشت و  تاسیسات آبدنگ نصب و كارش را آغاز كرد.

بنابر گفته آقاي گلبرار قاسمي ايمني، صاحبان آبدنگ در روستاي ايمن آباد اجداد آقای جعفرقلی صالحی بودند که پدرش رضا و قبل از آن پدربزرگش به نام بزرگ، مسئول آبدنگ بودند که به آنها تحویلدار می گفتند.

روال کار به اين صورت بوده که شخصی  که نوبتش می شد، شالی هایش را به همراه اهل خانه به آبدنگ سر  می برد و کارهای اجرایی و عملیاتی را خود و خانواده اش انجام می دادند. تحویلدار در اينجا صرفا” نماینده کدخدا و ارباب منطقه بود تا سهم آنها را وصول کند.

آقاي گلبرار قاسمي عنوان مي كند هر 120 کیلو شالی را که به آبدنگ سر می آوردند دو عدل برنج، سهم ارباب و کد خدا بود.(عدل: دسته‌های بزرگ و سنگین کالا، پنبه، پارچه و کاغذ)

در  روستاي بالاكروكلا يا قاضي محله نيز يك آبدنگ در آنجا نصب بود و به خاطر رودخانه هاي عريض و پرآب اين روستا سه آبدنگ ديگر نصب و مورد بهره برداري قرار گرفت و كشاورزان روستاهاي همجوار با نوبت قبلي به اين مكان مي آمدند تا شالي خود را به برنج تبديل نمايند.

جداي از آبدنگ، دنگ نيز در روستا وجود داشت كه تعدادش كم نبود.

 فرق آبدنگ و دنگ در اين بود كه آبدنگ با آب كار مي كرد و دنگ با نيروي پاي زنان روستا.

در روستاي ايمن آباد دنگ سر در منزل فعلي سيدآقا حسيني( جنوب مسجد صاحب الزمان روستا) قرار داشت كه بنام معصومه دنگسر معروف بود و آن محل را “معصومه گذر” مي ناميدند. معصومه همسر سيد عيسي حسيني بود(پدر سيد داود حسيني(ره) موذن مسجدجامع)  

زنان روستا در آنزمان نقش مهمي در اقتصاد خانواده و جامعه داشتند. علاوه بر كار منزل و خانه داري در فرآوري انواع سبزيجات و سيفي جات، دامداري(مرغ و خروس و گاو)، حضور در شاليزار و انجام كار نشا، وجين، جمع آوري محصول برنج و جابجايي محصول تا پشت بام خانه و بويژه حضور در آبدنگسر.

 زنان در آبدنگسر وظيفه داشتند با دونه پاج(سيني گرد) گردو خاك و شلتوك اضافه را از برنج بزدايند و در ادامه، برنج نيمدانه را از برنج درشت سوا كنند.

 سوا كردن نيمدانه از دانه درشت اينگونه بود كه به خاطر سبكتر بودن نيمدانه با چندبار بالا و پايين كردن سيني پر از برنج، نيمدانه به سمت جلو رانده مي شد و دانه هاي درشت عقبتر ، سپس نيمدانه را با دست از جلوي سيني پايين مي ريختند و دانه هاي درشت را جداگانه در ظرفي يا روي كيسه اي مي ريختند.

 پاجا(كسي كه برنج را با دونه پاج تميز مي كرد) دوبار برنج را تميز مي كرد مرحله اول كه برنج و شالي كمي با هم مخلوط بود و برنج صددرصد سفيد و تميز نبود در مرحله دوم،  دوباره اين محصول در آبدنگ ريخته مي شد و دوباره زنان اين بار، از شب  حتي تا صبحدم با دونه پاج  كار نهايي سوا كردن برنج را از سبوس نرم و نيمدانه را از دانه درشت برنج، سوا مي كردند.

 در آبدنگ روزانه يك تن شالي تبديل به برنج مي شد و زنان، يك تُن (1000كيلوگرم) برنج را تميز مي كردند و دستمزدشان سه يا چهار من برنج بود يعني ده تا دوازده كيلو، آنهم مخلوطي از نيمدانه و دانه درشت.

 چه زحمتي با چه دردسري و با چه مزد اندكي كه زنان امروز شايد قدر راحتي كار را در حال حاضر كمتر مي دانند. در آنزمان زنان با غذايي ساده براي نهار و شامي ساده تر  به همراه كودكان خود در آبدنگسر مي ماندند و تا رمق داشتند كار مي كردند تا بتوانند دستمزدي بگيرند اندك تا نيرويي بگيرند براي ادامه حيات.

 درود بر مادران آنزمان ديارمان و مادربزرگ هاي امروز كه تلاش و صبر بي مثالشان درسي است بزرگ براي همه ما، چه مردان، چه زنان امروز.

بهرحال حدود سال هاي 1344 تا 1347 آرام آرام، آبدنگ  و دنگ جای خود را به دستگاه شاليكوبي داد. اما جداكردن برنج درشت دانه از نيمدانه همچنان توسط زنان ادامه داشت تا اينكه كم كمك دستگاه بوجاري وارد روستا شد و توسعه اقتصادي در اين بخش در روستا شكل گرفت كه در بخش بوجاري اطلاعات كاملتري در اختيار قرار خواهد گرفت.

 منبع: https://b2n.ir/w45099

طرز کار اودنگ یا آبدنگ:

در گذشته یكی از كار ابزار مورد نیاز، آبدنگ (به زبان طبری اُو دَنگ) هایی بود كه توسط آن برنج، اَرْزَن و گندم را پوست می كندند و می كوبیدند. از آنجایی كه این دستگاه با نیروی آب حركت می كند، در كنار رودخانه كار گذاشته می شود.

اهالی روستا به دلیل برخورداری از رودخانه از روزگاران گذشته روش استفاده از آسیاب و آبدنگ را می دانسته اند و داستان ها و افسانه های عامیانه بسیاری درباره آسیاب و آبدنگ ساخته و پرداخته اند.

غرض از تشریح ساز وكار (مكانیزم) این ابزار قدیمی بازگفتن این نكته است كه مردم از سیستم های حركتی محورها ، روغن كاری یاطاقان و نظم دقیق آن آگاهی داشته اند.

از این آبدنگ به هنگام كار، به دلیل سایش محورها و اتصال ها، صدایی بر می خاست كه در ذهن شنونده كلمه ناصرالدین را تداعی می كرد. لذا معروف است كه آبدنگ ناصرالدین به هنگام كار صاحب و سازنده خود را صدا می زد.

طرز كار آبدنگ:

  آب رودخانه در جويي هدايت مي شود و از بلندي توسط ناوداني چوبي با سرعت و فشار روي پروانه اي چوبي مي ريزد و باعث چرخش پروانه مي شود.  اين پروانه كه با فشار آب به گردش در مي آيد روي چوب جنگلي قطور به طول چهار تا شش متر نصب گرديده است. دو سر اين چوب كه به تكه آهني متصل است (شبيه ياطاقان)در بستري چوبي قرار گرفته بدين سبب ميزان اصطكاك به حداقل رسيده محور آن با آبي كه به پروانه مي خورد به آساني به گردش در مي آيد.

براي خنك نگهداشتن دو سر چوب محور كه در بستري چوبي بنام سرين SARIN قرار گرفته و مي چرخند جوي باريكي دائما آب سرد روي آن مي ريزد.

به محور اصلي چوبي، علاوه بر اروانه يك وزنه بزرگ چوبي ديگر نيز وصل شده كه به آن كِتِنا KETENA مي گويند.

 

  بر اثر هر دور كاملي كه پروانه مي زند چكش يا ِكتِنا KETENA يكبار مي تواند بر روي محوري چوبي نيرو وارد كرده، آنرا از جا بلند كند و پس از رها شدن از درگيري محور كه روي آن وزنه و دندانه متصل است محكم در جاي خود قرار گيرد.

با ادامه اين حركت به ازاء هر دوري كه محور اصلي پروانه مي زند چكش مي تواند يك ضربه بر روي محور چوبي وارد و آنرا از جا بلند كند و پس از رد شدن درگيري، مجددا رها شده محكم به جاي خود بازگردد.  

اصطلاحات اودَنگ:

  1- دَنِّونَه :DANNONEH دندانه

  دندانه فلزي كه در انتهاي محور چوبي آبدنگ قرار دارد و باعث پوست كندن و كوبيدن گندم،برنج و يا اَرْزَن مي شود.اين دندانه ها شبيه مته امروزي و از فلز مي باشد.

2- اودَنگ سَرِه O-DANGSAREH  

وزنه بزرگ چوبي است كه پس از رها شدن دندانه ها روي آن وصل است. اين وزنه چوبي موجب مي گردد كه پس از رها شدن چكش از درگيري يا محور اصلي به چاله خود كه پر از شالي ، اَرْزَن يا گندم  است فرود آيد و كار خود را انجام دهد.

  3- اودَنگ تير O-DANGTIR

  چوبي قطور ( بيست سانتي متر در بيست سانتي متر) بi طول چهار تا شش سانتي متر كه اودنگ سره و دندانه به آن وصل مي شود.

  4-  اودَنگ چال O-DANGCHAL

  چاله اي است كه در زمين ايجاد مي كنند و در آن شالي، گندم و يا  اَرْزَن  مي ريزند. دندانه هاي فلزي در اين چاله فرود مي آيد.

  5-  اودَنگ پِل O-DANGPELE  

  محوري است كه اودنگ تير، حول آن بالا و پايين مي رود كه خود اين محور در بستري قرار گفته و وزن تير را تحمل مي كند.

6-  اودَنگ مرزه O-DANGMERZE

  محور اصلي آبدنگ است كه پروانه ها و چكش ( ِكتِنا KETENA ) روي ان سوار است.

  7-  چَل پَر CHAL PAR  

  تعداد پروانه ها  دوازده عدد است كه به شكل مثلث بلند و متساوي الساقين است و روي اودنگ مرزه نصب مي گردد.

  8-  ِكتِنا KETENA

  وزنه چوبي سنگين به وزن تقريبي بيست تا سي كيلوگرم است كه در كنار چَل پَر و روي اودَنگ مرزه نصب مي شود تا با هر گردش محور نيروي خود را يكبار روي اهرم كوبنده وارد كند.

نكته قابل توجه در آبدنگ اين است كه زماني كه كار كوبيدن محصول تمام مي شود و مي خواهند دستگاه را متوقف كنند متصدي آن، روي اهرم كوبنده آبدنگ سوار مي شود تا چكش نتواند آن را بلند كند.ضمنا براي كم يا زياد كردن نيروي وارده از پارسنگ چوبي كه بر روي محور مي بندند استفاده مي كنند تا با پس و پيش كردن آن بتوانند نيروي وارده را كم يا زياد و يا تنظيم كنند.

مدخل «دنگ» در دائرة المعارف بزرگ اسلامی:

دَنْگ، دستگاهی برای جداکردن پوست برنج، نیز غلات و حبوبات دیگر، ازجمله گندم، جو، ارزن و جز اینها. 
به کسی که پوست غلات را با این دستگاه جدا می‌کند، دنگی یا دنگ‌کوب ( آنندراج، نفیسی، ذیل دنگ‌کوب)، و به عمل به‌کارانداختن دنگ، «دنگ‌زدن» گویند (ستوده، ۱۱۱). دنگ بر دو نوع است: نوعی از آن را که با فشار پا کار می‌کند، پادنگ یا پادنگه ( لغت‌نامه … ، برهان … ، ذیل واژه‌ها)، و نوعی دیگر را که با فشار آب کار می‌کند، آبدنگ گویند (تویسرکانی، ۲۰۹، حاشیۀ ۲). 
دنگ و انواع آن در مناطق مختلف ایران، بیشتر با اسامی مشابه هم، و در مواردی، با واژه‌ای متفاوت نامیده می‌شوند، ازجمله: در قصران (کوهسران) دستگاهی را که با آب کار می‌کند، اودنگ، و دستگاهی را که با پا کار می‌کند، دنگ (کریمان، ۳/ ۷۹۳، ۸۸۶)؛ در کازرون و شیراز دستگاه پایی را دِنگ (مظلوم‌زاده، ۴۳؛ خدیش، ۹۲)؛ در مازندران دستگاه آبی را اودنگ (جهانگیری، ۸۶)؛ در گیلان آن را آودنگ (پاینده، «برنج … »، ۳۴) یا آب‌پاتنگ (ستوده، ۱)؛ در بوشهر دستگاه آبی و پایی را جونگ (جعفری)؛ و در مناطق کردنشین کِره (پرنیان، ۲۴۱) می‌نامند. 
در منابع تاریخی نیز بدین دستگاه اشاره شده است؛ مثلاً در سدۀ ۸ ق، در جامع ‌التواریخ، پس از تصرف قلعۀ لمسر رودبار الموت، دستور داده شد که آنجا را عمارت کنند و در آن، آسیا و دنگ و جز اینها بسازند (رشیدالدین، ۱۱۴). از این اشارۀ تاریخی می‌توان چنین نتیجه گرفت که یکی از نشانه‌های آبادانی در مناطق برنج‌خیز، وجود دنگ بوده است. در همین اواخر نیز به نوشتۀ پزشک مخصوص ناصرالدین شاه (سل‍‌ ۱۲۶۴-۱۳۱۳ ق)، برای جداکردن پوست از مغز برنج، آن را با نمک مخلوط می‌کردند و سپس به کمک دنگ، می‌کوبیدند (پولاک، II/ 138). در مفاتیح ‌الارزاق، ذیل قانون زراعت برنج، آمده است که برنج مغز شلتوک است و پوست آن را با دسته، دنگ و سنگ جدا می‌کنند و با نمک می‌کوبند؛ هرچه فشار دنگ و مقدار نمک بیشتر باشد، برنج سفیدتر و بهتر می‌شود (نوری، ۱/ ۷۵۱). در تهران قدیم، برنج‌کوبی یکی از مشاغل عمده بوده است (شهری، ۴/ ۳۰۷، نیز حاشیۀ ۴) و افزون بر برنج‌کوبها، رَزّازها (برنج‌فروشها) نیز برای جداکردن برنج از شلتوک، از دنگ استفاده می‌کردند (همو، ۳/ ۶۷۴)، اما به‌تدریج، دنگ کاربرد خود را از دست داد و ماشینهای برنج‌کوبی جایگزین آن شد، چنان‌که آل‌احمد نیز به رواج اندک پادنگ در تهران اشاره می‌کند (ص ۱۶۱). در کازرون، برنج‌کوبی با پادنگ را رزازها انجام می‌دادند (مظلوم‌زاده، همانجا). 
ساختمان دنگ براساس حرکت الاکلنگی تیرک چوبی ستبر و سنگینی است که بر یک سر آن، کندۀ چوبی کوتاه و ستبری به طور عمود، و بر سر دیگر این کنده، میله‌های دندانه‌ای آهنی نصب شده است. این سر کنده از ارتفاع بالا، به درون چاله‌ای می‌افتد که شلتوکها در آن ریخته شده است. اجزاء تشکیل‌دهندۀ دستگاه آبدنگ به این شرح است: 
محور گردان، یا در اصطلاح محلی تیر، که از چوب محکم و ستبری درست می‌شود که دو سر آن باریک و میله‌مانند و صیقلی است و لولۀ کوتاه و آهنینی در انتهای آن نصب کرده‌اند (وولف، 290-291، نیز تصویر 409). در گیلان به این محور گردان پاتنگ‌دار (ستوده، ۳۲)، و در کندلوس اودنگ‌مرزه گویند (جهانگیری، ۸۷، تصویر ۸۹). دو سر محور درون شکافِ دو قطعه‌چوب قرار گرفته‌اند و به طور آزاد در آن شکافها می‌چرخند (وولف، همانجا). 
پره‌ها، بازوهایی هستند که به شکل عمودی، بر یک سر تیر نصب شده‌اند؛ درون پره‌ها را تراشیده و به شکل قاشقک درآورده‌اند. آب از درون ناودانی چوبی با فشار به این پره‌ها می‌خورد و تیر را به چرخش درمی‌آورد (همانجا). 
زبانۀ چوبی، با اندکی انحنا ست که در اصطلاح کوتینا خوانده می‌شود و روی تیر نصب می‌گردد، و با گردش خود، اهرم اصلی الاکلنگی را به حرکت درمی‌آورد. 
پُل، هربار که پشت محدب زبانه یا کوتینا بر انتهای تیرک اصلی فرود می‌آید، بر اثر گردش محور، بر آن فشار می‌آورد، و همین امر باعث می‌شود که سر دیگر آن نیم ‌متر بالاتر برود و پس از گذشتن از زبانه و رهاشدن، به جای خود برگردد (همانجا)؛ در کندلوس، به آن اودنگ‌پِل گویند (جهانگیری، ۸۸). 
کوبۀ چکش‌مانند، که مجهز به میله‌های فلزی است و به درون چاله می‌افتد. 
چاله، مکان گودی است که شلتوک را در آن می‌ریزند و کوبۀ چکشیِ دنگ در آن فرود می‌آید (وولف، همانجا). در گیلان به این چاله پاتنگ‌چشمه، در کندلوس به آن اودنگ‌چال (ستوده، جهانگیری، همانجاها)، و در طالقان دست‌چال گویند (فلاحی، ۵۵۳). در کازرون به جای چاله، هاون سنگی بزرگی در زمین نصب می‌کردند که جوغَن نام داشت (مظلوم‌زاده، ۴۳). 
آبی که آبدنگ را به حرکت درمی‌آورد، به‌وسیلۀ ناودانی چوبی متصل به رودخانه، از بلندی با فشار روی پروانه‌ای چوبی می‌ریزد و سبب چرخش دنگ می‌شود. پره‌های این پروانه روی چوب ستبری به طول ۴-۶ متر نصب شده است (جهانگیری، ۸۷- ۸۸). پس از اتمام کار آبدنگ، برای متوقف‌کردن آن، آبدنگ‌زن روی اهرم کوبندۀ آبدنگ سوار می‌شود تا چکش نتواند آن را بلند کند. همچنین برای کم یا زیادکردن نیروی وارده، از پارسنگ چوبی استفاده می‌کنند و آن را روی محور می‌بندند (همو، ۸۹). ازآنجاکه آبدنگ با آب کار می‌کرد، آن را در کنار رودخانه‌ها کار می‌گذاشتند (همو، ۸۶). 
عملکرد پادنگ و آبدنگ، و اغلب اجزاء آن دو مشابه هم است. در پادنگ، نیروی محرکۀ دنگ، فشار پا و وزن انسان است. پادنگ‌زن با دست، دستگیرۀ چوبی تعبیه‌شده در زیر سقف را روی ستون متحرک به عقب می‌برد؛ آنگاه با فشار پا، سرِ سادۀ ستون متحرک پایین می‌رود و با رهاکردن پا، سرِ دندانه‌دار و فلزی با فشار به داخل چاله فرود می‌آید و پوست را از دانۀ غلات جدا می‌کند. پادنگ‌زن دستیاری دارد که باید محتویات داخل چاله را در زمانهای خاص به هم بزند (نک‍ : پاینده، «برنج‌کاری … »، ۴۴۷؛ رهنمایی، ۱۳۰). 
در گذشته، صاحبان آبدنگ به دولت مالیات می‌دادند و نوع پرداخت مالیات اغلب به‌صورت جنسی یعنی همان برنج بود (دانای علمی، ۸۷). اگر صاحب آبدنگ در پرداخت مالیات تخلف می‌کرد، مأموران دولت سر آبدنگ را برمی‌داشتند تا آبدنگ دیگر کار نکند، اما پس از وصول مالیات، سر آبدنگ را دوباره وصل می‌کردند (همو، ۸۸). همچنین اگر فردی مالیات برنج خود را به دولت نمی‌داد، به آبدنگچی دستور داده می‌شد تا از کوبیدن شالی او امتناع کند (همانجا). 
در طالقان استفاده از دنگ کاری فرعی بود و برخلاف آسیاب، نیاز به مدیریت چندانی نداشت و محافظت از کار آبدنگ کاری زنانه بود (فلاحی، همانجا). در الاشت، استفاده از دنگ عمومی بود (پورکریم، ۴۶) و به شکل گروهی و با همیاری دیگر زنان (معمولاً همسایگان و بستگان) انجام می‌شد (پهلوان، ۱۶۷). 
در گیلان دنگ اهمیت بسیاری دارد (فخرایی، ۱۲۲). در روستاهای گیلان شالی را با آبدنگ، و در شهرهای آن با دنگ پایی می‌کوبند (بهرامی، ۲۴۷). برنج‌ کوبیده در پاتنگ و آبدنگ را دنگی‌برنج یا پادنگی گویند (پاینده، همانجا؛ خمامی‌زاده، ۲۲، حاشیۀ ۱). این نوع برنجها مرغوبیت و ارزش غذایی و نیز تقاضای بیشتری نسبت به برنجهای جداشده با ماشین برنج‌کوبی دارند (فخرایی، ۱۲۷، ۱۷۲). در گیلان و آذربایجان، موارد مصرف برنج پادنگی و آب‌دنگی باهم فرق داشت؛ برنج پادنگی برای مصارف خانگی کاربرد داشت و نوع آبدنگی برنجی بود که به مالک برمی‌گرداندند (بازن، 28). درصورتی‌که مغز برنج در آبدنگ یا پادنگ به‌خوبی از پوسته جدا نشود، آن را دوباره در چاله می‌ریزند و می‌کوبند. به این عمل در گیلان، «دوکو» گویند (فخرایی، ۱۲۷). به نوشتۀ وولف، مردم کنارۀ خزر برای سفیدشدن برنج، مقداری کف دریا به شلتوک اضافه می‌کنند که بعد به همراه سبوس از برنج جدا می‌شود (ص 289-290). 
در گرمسار مکان قرارگیری دنگ را دنگ‌خانه می‌گویند (شاه‌حسینی، ۲۳۸). در گیلان و مازندران به مکان و عمل کوبیدن بر سر دنگ، «دنگِ سَر»؛ به زمان این کار، «دنگِ سر داشتِن» (پاینده، «برنج»، ۳۳؛ پورکریم، همانجا)؛ و به فردی که صاحب آبدنگ است، آبدنگچی می‌گویند (دانای علمی، ۸۷). در طالقان این شغل را آبدنگ‌وانی (فلاحی، ۵۵۳)، و در مشهد نیز کارگری را که با دنگ کار می‌کند، «دنگ‌کوب» می‌نامند (بقیعی، ۱۲۱). از کارهای دل‌نشین دنگ سر، ضرب‌گرفتن بر سر ناوچه است؛ دختران با دستۀ کوبنده بر لبۀ ناوچه ضرب می‌گیرند و ترانه‌هایی را می‌خوانند (پاینده، همانجا). 
در مازندران دنگ افزون بر جداکردن برنج از شلتوک، کارکرد آسیاب را نیز داشت و برای تبدیل برنج به آرد برنج، از آن استفاده می‌کردند و به آن آرد برنج دَنکو می‌گفتند (یوسفی، آیینها … ، ۳۰)؛ اجرتی که برای این کار پرداخت می‌شد، اغلب آرد برنج بود (همو، فرهنگ … ، ۱۷۹). 
افزون بر دنگ، ابزارهای دیگری نیز برای جداکردن پوست از هستۀ غلات و حبوبات کاربرد دارد. در کرانه‌های دریای خزر، در گذشته، از نوعی هاون چوبی یا سنگی به نام جوغان برای این کار استفاده می‌شد؛ ۳-۵ کیلوگرم شلتوک داخل آن می‌ریختند و آن را با دستۀ دو سر جوغان می‌کوبیدند (وولف، 290). در طالقان دَس‌چال یا دست‌چال ابزاری مشابه دنگ بود که در هر خانه برای جداکردن برنج از شلتوک وجود داشت (فلاحی، ۵۵۴). در کرمان نیز برای جداکردن پوست گندم و جو و همچنین مغز پسته، از کُتِکو استفاده می‌کنند (صابری). 
به‌سبب کاربرد فراوان دنگ در فرهنگ مردم ایران، در ترکیب نام برخی از روستاها، اماکن و رودها این واژه به کار رفته است، همچون پادنگ‌رود، آبدنگ‌سر، دنگ‌سرک (رابینو، ۴۱، ۶۱، ۱۶۱). 
دنگ به داستانها و ترانه‌های مردمی نیز راه یافته است (برای نمونۀ این ترانه‌ها، نک‍ : بشرا، ۲۷)؛ به‌عنوان نمونه، در اصفهان کودکان در بازی «اَدَک و مَدَک و دودور‌چی» دور هم می‌نشینند و پاهایشان را به شکل افقی دراز می‌کنند. سپس یکی از کودکان اشعاری را می‌خواند و هنگام تمام‌شدن هر مصرع یا هر کلمه از شعر، روی پای بچه‌ها انگشت می‌گذارد. جملۀ آخر روی پای هرکدام افتاد، آن فرد را می‌خوابانند. آنگاه اوستا با خواندن شعر یا حکایتی او را نیشگون می‌گیرد یا قلقلک می‌دهد تا کودک به فریاد بیاید و رها شود؛ و یا اوستا حکایت می‌کند: «رفتم بازار، دیدم که در دکان برنج‌کوبی چند نفر ایستاده بودند و با دنگ برنج می‌کوفتند … ». در این لحظه، کودکان آرنج دست راست را در کف دست چپ می‌گذارند و مشت راست را به شکل دنگ بر پشت فرد خوابانیده می‌کوبند تا او خسته شود و به فریاد آید (جناب، ۲۶۵-۲۶۶). 
به کارکرد دنگ و ویژگیهای آن در قالب امثال فارسی نیز اشاره شده است؛ مثلهایی همچون «دنگ فقط آن سمت را می‌کوبد»، یا «دنگهای بزرگ را روی سبوس خود می‌زند» (نک‍ : ذوالفقاری، ۱/ ۱۰۳۲) از این گونه‌اند. 

مآخذ

آل‌احمد، جلال، خسی در میقات، تهران، ۱۳۳۶ ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ برهان قاطع؛ بشرا، محمد، «بجار و بجارکاری در ترانه‌های گیلکی»، صدای شالیزار، به کوشش رحیم چراغی، رشت، ۱۳۶۸ ش؛ بقیعی، غلامحسین، معرفی مشاغل قدیم مشهد، مشهد، ۱۳۸۴ ش؛ بهرامی، تقی، فرهنگ روستایی، تهران، ۱۳۱۶-۱۳۱۷ ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، «برنج، از دور تا پلو»، صدای شالیزار (نک‍ : هم‍ ، بشرا)؛ همو، «برنج‌کاری و نقش زنان و مردان در کشت‌وکار برنج گیلان»، یادگارنامه، به کوشش رضا رضازادۀ لنگرودی، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ پرنیان، موسى، فرهنگ عامۀ کرد، کرمانشاه، ۱۳۸۰ ش؛ پورکریم، هوشنگ، الاشت، تهران، وزارت فرهنگ و هنر؛ پهلوان، کیوان، فرهنگ عامۀ الاشت، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ تویسرکانی، محمدمقیم، فرهنگ جعفری، به کوشش سعید حمیدیان، تهران، ۱۳۶۲ ش؛ جعفری (قنواتی)، محمد (عضو شورای علمی دفما و ویراستار علمی)، گفت‌وگو با مؤلف؛ جناب اصفهانی، علی، فرهنگ مردم اصفهان، به کوشش رضوان پورعصار، اصفهان، ۱۳۸۵ ش؛ جهانگیری، علی‌اصغر، کندلوس، تهران، ۱۳۶۷ ش؛ خدیش، حسین، فرهنگ مردم شیراز، شیراز، ۱۳۸۵ ش؛ خمامی‌زاده، جعفر، حاشیه بر ولایات دارالمرز ایران (گیلان) از ی. ل. رابینو، ترجمۀ همو، تهران، ۱۳۷۴ ش؛ دانای علمی، جهانگیر، فرهنگ عامۀ مردم تنکابن، تهران، ۱۳۸۹ ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ رابینو، ی. ل.، سفرنامۀ مازندران و استراباد، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران، ۱۳۳۶ ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع ‌التواریخ، تاریخ اسماعیلیان، به کوشش محمد روشن، تهران، ۱۳۸۷ ش؛ رهنمایی، محمدتقی، «کشاورزی گیلان»، کتاب گیلان، به کوشش ابراهیم اصلاح عربانی، تهران، ۱۳۷۴ ش، ج ۳؛ ستوده، منوچهر، فرهنگ گیلکی، تهران، ۱۳۳۲ ش؛ شاه‌حسینی، علیرضا، خوار (گرمسار) و میراث کهن آن، سمنان، ۱۳۸۵ ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ صابری افتخاری، عارفه (دستیار بخش دفما)، گفت‌وگو با مؤلف؛ فخرایی، ابراهیم، گیلان در گذرگاه زمان، تهران، ۱۳۵۴ ش؛ فلاحی، کامران و فریبرز صادقیان، درآمدی بر گویش و فرهنگ طالقان، تهران، ۱۳۹۰ ش؛ کریمان، حسین، قصران کوهسران)، تهران، ۱۳۵۶ ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ مظلوم‌زاده، محمدمهدی، آشپزی در فرهنگ مردم کازرون، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، تهران، ۱۳۴۳ ش؛ نوری، محمدیوسف، مفاتیح الارزاق یا کلید در گنجهای گهر، به کوشش هوشنگ ساعدلو و مهدی قمی‌نژاد، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ یوسفی زیرابی، فریده، آیینهای باستانی مازندران، ساری، ۱۳۹۰ ش؛ همو، فرهنگ و آداب و رسوم سوادکوه، ساری، ۱۳۸۹ ش؛ نیز: 

Bazin, M. and Ch. Bromberger, Gilân et Âzarbâyjân Oriental, cartes et documents ethnographiques, Paris, 1982; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865; Wulff, H. E., The Traditional Crafts of Persia, Cambridge etc., 1966. 
لیلا احمدی کمرپشتی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

logo-samandehi